اربعین آمد و اشکم زبصر می آید …..
گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر می آید
«أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىِّ آلَیْتُ أَنْ لا أَنْثَنیأَحْمی عِیالاتِ أَبی أَمْضی عَلى دینِ النَّبِىِّ»
منم حسین ابن على(علیه السلام)، سوگند یاد کردم که (در برابر دشمن) سر فرود نیاورم، از خاندان پدرم حمایت مى کنم و بر دین پیامبر رهسپارم
سکوتی سهمگین بر صحرا سایه افکنده
خروش رود هم حتی نمی تواند بر سنگینی سکوت این صحرا غلبه کند
صحرایی را که سال هاست غرق در خون عزیزانی است از بیت رسول خدا
صحرایی که 40 روز تمام میزبان بدن هایی زخمی، رنجور و با سرهایی بریده بود که بر گوشه گوشه اش آرمیده بودند
صحرایی که 40 روز تمام میزبان بدن هایی خرد از تازاندن اسب ها بر آن ها بود
بدن هایی که روزی همگی برای هدف خاصی گرد هم جمع آمده بودند
آمده بودند برای عبوری ساده از صحرایی که در مسیرشان بود به رهبری امامی که امام خوبی ها بود
آمده بودند تا دعوت مردمانی از شهری به نام کوفه را برای کمک لبیک گویند
اربعین آمد و اشکم زبصر می آید .....
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)