کوچک تر که بودیم پر داشتیم برای پریدن ، برای رسیدن
به همان خدایی که بزرگترا میگفتند
اومد پایین و تو رو به ما داد و رفت . . .
هی میگفتیم پس چرا حالا نمیاد ما را ببره بالا ،
ما میخوایم بپریم و بریم پیش همان خدا
گذشت و گذشت تا برای خودمان کبوتری شدیم کبوتری با پروبال خوشکل
می پردیم ، پرواز میکردیم ، می رفتیم به دیدار خدا
آره !!!
ولی پرواز ما فرق داشت ، پرواز ما باند نداشت ، ایستگاه بازرسی نداشت
مستقیم بود تا خـــــــدا
بی ریا می پریدیم و میرسیدیم به همانی که بزرگترا می گفتند
آمد پایین و ما را سپرد به پدر و مادرمان
ای خدا میپریم و میایم پیشت ولی نمیشد ما رو نمی سپردی به زمینیان
نمیشد ما رو نگه میداشتی پیش خودت
آخه دوست داریم پیش تو باشیم . . .
کبوتر با بال ابوهت دارد ، بالش را که بستی ، چیزی ندارد برای پرواز
بال ما رو چیدن ، پر پرواز نداریم
دیگر خبری نیست از آن رفت وآمدهای بین زمین و آسمان
بال کبوتر ، نمازش بود ، روزه اش بود ، صداقتش بود ، حیاش بود ،
دینداریش بود ، ولایتمداریش بود
و و و و و و خیلی چیزهای دیگه
اما چی شد که دیگر بالی ندارد برای پرواز
نمازش ، روزه اش و … هست اما دیگر خبری از پرواز نیست چرا ؟
قشنگی عبادت به لذتش هست
قشنگی کبوترم به پروازش
عبادت شده عادت و نه لذت
کبوترم بی بال نه با بال
کبوتران بی بال را ببخش خدا جونم
ز. مهدی
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)