عزیزم گلچین تورو نبینه.....
یه روزی یه بلبلی کنار گل می شینه
میگه گل عزیزم گلچین تورو نبینه
نخند به روی گلچین تا که تو رو نچینه
گلچین این روزگار با خنده گل می چینه
گل خودشو تکون داد با خارش زد به بلبل
بلبل بیچاره هم غصه می خورد براگل
یه روزی از اون روزهاگلچین آمد توی باغ
ومیگرفت از همه
از گل زیباسراغ
گل خودشو نشون دادفکرکرد اونم بلبل
همنشین توی باغ با لاله و سنبل
چیده شدهاز روشاخه با سختی و درد و رنج
دخترزیبای من تو هم گلی مثل گنج
یادت باشه نخندی به روی نامحرما
تا که تو رو نچینندبمونی در باغ ما
بلبل مهربون من اون گل زیباتویی
پس خودتو بپوشون مادر فرداتویی
شیوا عباسی کلاس چهارم دبستان شاهد یاس ساکن سده لنجان
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)