ســال 1310
پدر : دخترم دیگه وقت شوهر کردنته ، باید آماده رفتن به خانه شوهر شوی
دختر : داماد کیه پدر ؟
پدر : بعد از عروسی می بینیش
ســال 1320
پدر : دخترم پسر حاجی ازت خواستگاری کرده
دختر : آخه من که ندیدمش
پدر : پسر حاجی که دیدن نداره ، بعد از عروسی می بینیش
ســال 1330
پدر : دخترم خواستگار خوبی برات پیدا شده ، امشب میان
دختر : ولی من می خوام درس بخونم
پدر : غ . . کردی ! عیال کمربند من کجـــــــــــــــاست ؟
ســال 1340
پدر: دخترم ، این پسر خواستگارته ، از سوراخ جا کلیدی یک نظر بهش نگاه کن که بعدا نگی ندیدمش
ســال1350
پدر : دخترم با آقا داماد برید تو اتاق و حرفاتونا بزنید ، داداشتم میاد باهاتون که تنها نباشید
ســال 1360
پدر : دخترم میشه به ما هم بگی خواستگارت کیه؟
دختر : آره بابا ! امشب میان که باهم آشنا بشید
ســال 1370
دختر : مامی ف چرا بابا از دوستی من و کامران ناراحته؟
مادر : غ . . کرده که ناراحته ! تو فعلا فکر رنگ موهات باش
ســال 1390
پدر : دخترم خواهش می کنم خواستگارات رو به ما نشان بده
ســال 1400
مادر : دخترم یک هفته است کجایی ؟
دختر : اوووه مامی
منو و همسرم رفتیم ماه عسل… همه چی هول هولی شد
فرصت نشد شما رو به همسرم معرفی کنم
ببخشید که جشن عقد دعوتتان نکردم
.
.
و اینم خواستگاری با کامل ترین تکنولوژی
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)