همیشه یاد تو در خاطر ماست تمام لحظه هایم با تو زیباست
تمام خاطراتم با تو ای خوب به رنگ آسمانها، رنگ دریاست
می خواهم دوباره در پاکی چشمانت متولد شوم و یک آسمان عشق تقدیمت کنم نازنینم! رؤیای نقره ای من، روزهای با تو بودن، مایه ی آرامش لحظه های من است. نمی دانم آیا آهنگ غریبانه ام را می شنوی؟! آهنگی که فقط در آن مهربانی جای دارد. آری حرفهایم را به تو خواهم گفت تا سکوت شکسته شود و دنیا را بارها در چشمانت ببینم و خورشید را بنگرم.
چقدر پیراهن کدر را در چشمه ی آرزوهایم بشویم و روی طناب دلواپسی پهن کنم. اگر شوق رسیدن به دستهایت نبود هیچگاه آغوشم را نمی گشودم و اگر صدای گوشنواز تو نبود از گوشه ی تنهایی ام بیرون نمی آمدم. اگر شوق دیدن چشمهایت نبود هیچگاه پلکهایم را بیدار نمی کردم و اگر نسیم حرفهایت نبود هیچ چیز را نمی فهمیدم.
خسته ام! اما نه آنقدر که نتوانم هر روز بر باشکوهترین قله زندگی بایستم و همراه با ستاره ها و خورشید به تو سلام کنم. حال چه دلنواز است وقتی که همه ی سازها برای تو به صدا درآیند و گیتار قلبم آهنگ مهرورزی را می نوازد و در هر نوای آن تو را فریاد می زند. حتی گره های دستانت مرا متولد می کند و من وامدار آخرین نگاهی هستم که دلم را نشانه گرفته است…….
فاطمه محمدی- طلبه پایه دوم حوزه علمیه الزهرا(سلام الله علیها)
There are 4 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)