خدایا! کوله بارم اگر چه از توشه راه تهی است، انباشته از توکل که هست، اگر چه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است، اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم، استواری پاهایم را سست کرده است، دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو.
خدایا! کوله بارم اگر چه از توشه راه تهی است، انباشته از توکل که هست، اگر چه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است، اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم، استواری پاهایم را سست کرده است، دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو.
اگرچه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند، آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد. اگر خواب سرد زمستانی گناه دلم را به انجماد کشیده است، نسیم بهاری اعتماد به لطف تو در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است. اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان، در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است، شناسایی سبزینه فطرتی که تو در وجود نهاده ای سر می شکفد و در اشتیاق تو رشد می کند.
خدایا! در زیر بار سنگین گناه، دلخوشیم به دستهای مهربان توست. ……
منبع: کتاب دست دعا، چشم امید/سید مهدی شجاعی/ص45
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)