به مناسبت سالگرد شهادت محمد جواد تندگویان(25 آذرماه)
ناگفته هایی از شهید تندگویان از زبان همسرش:
سوال: اخلاق و روحيات ايشان بعد از قبولي پست وزارت عوض شد؟
جواب همسر شهید تندگویان(خانم اشكوري):اصلا و ابدا، درب اتاق ايشان هميشه به روي همه باز بود با اينكه فقط40 روز بيشتر در اين پست باقي نماندند. يكي از خاطرات خيلي زيبايي كه در زمان وزارت از ايشان داريم اين بود كه يك ماشين بنزي با راننده در اختيار ايشان قرار دادند اما ايشان تنها يك روز سوار آن ماشين شدند. مي گفت انگار كه سوزن در صندلي اين ماشين گذاشتند، من نميتوانم اين ماشين را تحمل كنم همان پيكان خودمان بهتر است و يك پيكان درخواست كرده بود كه عمدا هم خودشان رانندگي مي كردند. من خاطرم است يك روز غذا آبگوشت داشتيم كه من گفتم گوشت كوبيده آبگوشت را لقمه بگيرم تا شما آنرا سر كار ببريد و به عنوان ناهار بخوريد. وقتي ايشان اين غذا را به محل كار برده بود، همه گفته بودند«غذاي طاغوتي» آوردي. هميشه ميگفتند غذا نان و پنير ميخوريم كه در بعضي از مواقع با هندوانه همراه است اما كاملا به ياد دارم چند وقت پس از اسارت ايشان توسط سريازان بعثي به وزارت نفت رفتم و آنجا شنيدم كه وزيري كه بعد از ايشان آمده صبحها بوي «كله و پاچه» كه براي صبحانه سفارش ميدهند از دفترش بلند ميشود.
سوال: روز آخر خداحافظي شهيد تندگويان را به ياد داريد؟
اشكوري:ما موريت ايشان در مورد سركشي به پالايشگاه بود، روز آخر خيلي عادي برخورد كرد و فقط با خانواده پدرشان خداحافظي درست و حسابي كرده بود و سفارشات لازم را انجام داد. آنها هم متوجه شده بودند كه احتمالا اين سفر، سفر آخر ايشان است مثلا به پدرش سفارش كرده بود كه من اين مقدار خمس بدهكار هستم بعد از من پرداخت كنيد كه پدرشان پرسيده بودند كجا ميروي؟ شهيد تندگويان پاسخ داده بود: حسادت ميكني من ميخواهم شهيد شوم. اما با من خيلي عادي برخورد كردند كه نگران نشوم، چون من يك مقدار در مورد سفر ايشان حساس بودم و سفارش كردم كه مراقب خودتان باشيد. حتي اولين حقوقشان را كه از پست وزارت گرفته بود به ما نگفته بود كه درون جيب كاپشنش گذاشته بود و آن را داخل كمد گذاشته بود و به ماموريت رفته بود. شهيد رجايي آن زمان هفت هزار تومان حقوق براي وزرايش قائل شده بود كه ايشان 300 تومان از اين پول برداشته بود و بقيهاش در جيب كاپشن بود كه من ماهها بعد متوجه شدم. وقتي لباس هاي ايشان را مرتب ميكردم متوجه شدم كه جيب كاپشنيشان سنگين است كه يك بسته پول بود، وقتي شمردم متوجه شدم حقوق ايشان است. لباسي كه ايشان براي سفر انتخاب كرده بود كاپشن و شلوار جين بود كه معمولا براي مسافرت ها كت و شلوار ميپوشيدند. به ايشان گفتم چه طور اين لباس را براي سفر انتخاب كرديد؟ گفتند: در اين لباس ها راحت هستم، ظاهرا پيشبيني كرده بودند كه ممكن است اسير شوند. من به ايشان خيلي سفارش كردم و گفتم مراقب باشيد، اگر اسير شويد يك نكته مثبتي براي عراقيهاست. شهيد رجايي هم خيلي به ايشان توصيه كرده بودند كه آن سفر را نروند و به آقاي تندگويان گفته بودند: ما اينجا بيشتر به شما نياز داريم، الان هم كه منطقه امن نيست. شهيد تندگويان هم گفته بودند: من نميتوانم ماندن در اينجا را تحمل كنم و بايد بروم .
منبع: http://www.farsnews.com
جهت شادی روح پرفتوح همه شهدای گرانقدر و بخصوص شهید بزرگوار محمد جواد تندگویان 5 صلوات
فرم در حال بارگذاری ...
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)